English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8762 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
post knotting U پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
i have a suit to the shah U عریضه برای شاه دارم
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
boat train U [خط ] قطار با ارتباط به کشتی [برای سفر]
Is there a train to the airport? U آیا برای فرودگاه قطار هست؟
There is a train to London at 8. یک قطار برای شهر اختر در ساعت 8 هست؟
Do the trains connect? U [خط] قطارها به هم اتصال دارند؟ [برای عوض کردن قطار]
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
to limber up U پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
to limber up a gun carriage U پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
carriage control tape U نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
it is not t. U برای این نیست که من این یکی را ازان بیشتردوست دارم
restoration U احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
microsoft U برنامهای که روی سرور ویندوز NT ماکرو سافت اجرا میشود و توابعی که برای تعویض نرم افزار مشتری در ویندوز به کار می رود
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
iam p to of knowing him U از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
iam proud to know him U از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
hollerith code U سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
multigage U قطار راه اهن چند ریله قطار چند ریله
adequate کافی
enow U کافی
sufficient U کافی
sufficient <adj.> U کافی
enough U کافی
acceptable <adj.> U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
sufficing <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
good [sufficient] <adj.> U کافی
adequate U کافی
suffice U کافی بودن
reach U کافی بودن
skimps U غیر کافی
skimp U غیر کافی
inextenso U بطول کافی
plenty of rain U باران کافی
necessary and sufficient U لازم و کافی
Nothing more, thanks. کافی است.
skimping U غیر کافی
scantiest U غیر کافی
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
skimped U غیر کافی
last [be enough] U کافی بودن
sufficient conditions U شرایط کافی
suffice U کافی بودن
inadequate U غیر کافی
sufficed U کافی بودن
run short <idiom> U کافی نبودن
scantier U غیر کافی
sufficient U مقدار کافی
due care U مراقبت کافی
suffices U کافی بودن
sufficing U کافی بودن
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
scanty U غیر کافی
sufficient condition U شرط کافی
be sufficient U کافی بودن
be enough U کافی بودن
leisure U وقت کافی
adequately U بقدر کافی
be adequate U کافی بودن
incompetent U غیر کافی ناشایسته
insufficiently U بطور غیر کافی
voteless U بدون رای کافی
inadequately U بطور غیر کافی
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
well paid U دارای حقوق کافی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
enough U باندازهء کافی نسبتا
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
well educatd U دارای تحصیلات کافی
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
I have a carton of cigarettes U من یک ... دارم.
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink. U چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
close the door please U خواهش دارم
own a house U خانهای دارم
i maintain U عقیده دارم که ...
my a is 0 years U من 04سال دارم
i wish to stay here U میل دارم ...
I have a question. U من یک سئوال دارم.
I need my e U من دوست دارم
i intend to stay here U خیال دارم که ...
I'm in a hurry. من عجله دارم.
I am standing by you . I am right behind you . U هوایت را دارم
I'm in doubt about it. U من بهش شک دارم.
it is in my recollection U یاد دارم
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
I agree. U قبول دارم.
I have a headache. U من سر درد دارم.
I'm in a hurry. من عجله دارم
I have tobacco. من یک توتون دارم.
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
i am busy at the moment U اکنون کار دارم
I believe in God. U من به خدا ایمان دارم.
I am deae beat . I am tired out . U از خستگی دارم غش می کنم
I am positive that ... U من اطمینان کامل دارم که ...
I have a credit card. من کارت اعتباری دارم.
I feel nauseated. U حالت تهوع دارم.
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
I am over 50 years old. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
I feel like throwing up. <idiom> U دارم بالا میارم.
I owe her a grudge U حق دارم که با اولج باشم
I have an appointment with the dentist. U با دندانساز قرار دارم
i am rials in pocket U سه ریال در جیب دارم
I am in a great hurry . I am pressed for time . U خیلی عجله دارم
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
i stand to it that U جدا عقیده دارم که
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
i have a hunch that U سخت گمان دارم که
I have a pain in my chest. U سینه درد دارم
i have a hunch that U بیم یافن ان دارم که ...
i have a silk rug Štoo U یک قالیچه ابریشمی هم دارم
i have a suit to the shah U به شاه عرض دارم
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
I am staying at the hotel. U در هتل منزل دارم.
i am reluctant to go U اکراه دارم از رفتن
i am famishing U از گرسنگی دارم می میرم
I have cigar U من یک سیگار برگ دارم.
i am on the wrong side of 0 U من بیش از 05 سال دارم
i am purposed to go U قصد دارم بروم
i am purposed to go U در نظر دارم بروم
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
switch U تعویض
refilling U تعویض
rotation U تعویض
switch U تعویض جا
line feed U تعویض خط
string U قطار
refills U تعویض
train U قطار
refilled U تعویض
switches U تعویض جا
refill U تعویض
trained U قطار
switched U تعویض
switches U تعویض
resignation U تعویض
tandems U قطار
substitution U تعویض
tandem U قطار
switched U تعویض جا
rows U قطار
resignations U تعویض
substituent U تعویض
row U قطار
rowed U قطار
stage set U تعویض سن
switchover U تعویض
trains U قطار
shift U تعویض
colleagues U هم قطار
shifts U تعویض
conpanion U هم قطار
replace U تعویض
interchange U تعویض
replaced U تعویض
colleague U هم قطار
compeer U هم قطار
interchanges U تعویض
replaces U تعویض
replacing U تعویض
swapping U تعویض
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com